خواب دیشبم (یا شاید هم سرصبح یا حتی بعد از آن؟) بخش عجیب قشنگی داشت که سرشار از خلاقیت بود و همان لحظه, در خواب هم, قلبم پر از آرامش و خوشی و هیجان شد. با فامیل بودیم؛ انگار از مهمانی (شبیه عیددیدنی) برمیگشتیم و قرار بود با هم جای دیگری برویم (گویا مهمانی؛ دوباره). در خم کوچهای, دیدیم پرنده ای در آسمان پرواز میکند. من معمولاً از کبوتر خوشم نمیآید اما این پرنده، که کبوتر بود، طوری خاص بود که توجه همهمان را جلب کرد. بزرگتر از کبوترهای معمولی بود و بدنش قوسهای زیبایی داشت. مشخص بود نقاشی شده است. فرض کنید نقاشی زیبایی از پرندهای که حالا به آن جان بخشیده شده و دقیقاً با همان اغراقها در حرکتهایش، که در انیمیشنها ممکن است ببینیم، در آسمان چرخ میخورد و پرواز میکند و معلق میزند. عین شکارگری که بخواهد درون آب برود و بخواهد مثلاً ماهی بگیرد و برای این کار، آیین خاصی دارد و باید هی بچرخد و برقصد. خلاصه اینکه خالق این صحنه هم در همان خم کوچه مشغول به آفریدههایش بود. کل صحنه، از آسمان گرفته تا کوچه،انگار در لایة نازکی از غبار طلایی پنهان بود ولی آنچه، که لازم بود،دیده میشد.نمیدانم چه میکرد ولی به نظرم آمد که دارد بهشان سرکشی میکند. اصل صحنه کفِ کوچه بود؛ حوض کمعمق گرد بزرگی که بینهایت ساده اما گردیاش بینهایت خوشفرم بود. چیزهای دیگری هم در آن حوض بودند؛ خیلی کم ولی بودند. آنچه یادم مانده چند ماهی بزرگ است که سر بزرگ و گردی داشتند و گویهای گرد که روی استوانههای کوتاهی بودند و . من انگار دوست داشتم به سر یکی از ماهیها دست بزنم ولی آنچه زیر دستم آمد یکی از گویها بود. نرمی خاصی داشت. انگار بر سطح مرمر نرم صیقلی دست کشیده باشی. همین. دیگر به چیزی دست نزدم و فقط نگاه کردم. زمان کوتاهی بود؛ خوابم در حد چند ثانیه به همة اینها پرداخت و از آنجا گذشتیم. ولی همچنان که دستم بر نرمای گوی بود و بازی ماهی در آب و پرنده در آسمان را نگاه میکردم، به فکرم رسید (و فکرم را با صدای بلند گفتم اما کسی نشنید!) اینچنین چیزهایی چقدر برای آرامشدادن خوب است! حتی میخواستم آن را، به صورت محصولی برای مدیتیشن، به همه عرضه کنند. یکهو توی سرم آمد که نکند شکل تجارت و کاسبی به خودش بگیرد و ارزش اصلیاش کم شود! ولی بهشدت طرفدار همان نظریة اولم بودم.
نکتة اصلی این بود که اگر به طرحی در آن حوض دست میزدی، میتوانستی با حرکات اندکی که به دست و انگشتانت میدهی،یا با قلم مخصوصی که دست خود طراح مجموعه بود، به آن طرح شکل و حرکت بدهی و در فضای اطرافت برقصانی و بچرخانیاش. حرکتدادن به این طرحها، بیشتر به دلیل قوسهای دایرهای قشنگشان، آنقدر آرامش پخش میکرد که واقعاً سر شوق آمده بودم.
درباره این سایت