عجیب است که از هر گلی خوشم میآید و نیت میکنم نگهداریاش را تمرین کنم سمی از آب درمیآید!
حتی این روندههای زیباروی جذاب که توی سریال لاست فکوفامیلهایش فراوان بودند؛ همین پوتوس را میگویم (امروز تازه فهمیدم این پوتوس پوتوس که میگویند همین ایشان است. انگلیسیاش هم میشود Devil's ivy که جذابیت آن را برای من تشدید میکند).
اصلاً گل و گلدانبازی شور و استعداد خاصی میخواهد که در من هنوز جرقه نزده است. چرا؛ اگر کسی باشد برایم رسیدگیشان کند مخلص سرسبزیشان هم هستم.
پی. اس.: هشت روز پیش، همینجور که شنگول و منگول و کمی حبة انگور بودم، خودم را به دو کاکتوس کوچولو مهمان کردم. نمیدانم مهمانیمان چقدر طول میکشد. نقداً که طفلکیها با من راه میآیند. هیچ هم تحویل محویلشان نمیگیرم و هنوز هم بهشان آب ندادهام! ولی خب، عشق به برگهای کوچک سالامانکا و انگشتهای تپلی سانتورینی در دلم میجوشد و امیدم این است که بهشان منتقل شود.
درباره این سایت